وقتایی که دعوامون میشه
شبایی که قهریم و حرف نمیزنیم باهم
از سرِ دلتنگی
برمیگردم و از اولین پیاممون به هم شروع میکنم به خوندن...
از روزایی که تو همایش دیده بودمش و یه جورایی بند شده بود دلم به چشماش
تا روزی که اون سو تفاهمِ کوفتی پیش اومد و مثلِ بچهها بدونِ اینکه ازش چیزی بپرسم بلاکش کردم....
از روزی که برگشت بعدِ یه سال و دوباره زدیم تو سرُ کله یِ هم و کلی به روزایِ یه سالِ قبلمون خندیدیم و
تهِ دلمونم هی به اون یکی فحش دادیم که "ببین چجوری یه سال از عمرمونُ حرومِ بی هم بودن کردیم"...
تا روزی که تو ...... یهو چرخید سمتمُ گفت"خوشم میاد ازت، چیکار کنم..."
همون روزایی که کم کم "دوستیِ ساده یِ ما غیرِ معمولی شد..."
تا روزی که گفتم، قول میدی مغرور نباشی واسم، دوسم داشته باشی، قول بده مالِ هم باشیم
تا شبی که مالِ هم شدیم...
وقتایی که دعوامون میشه
حرفایِ روزایِ قبلمونه که آرومم میکنه
حرفایِ روزایی که دوست داشتن میجوشید تو دلمونو دعوا و دلخوری نبود
حرفایی که مطمئنم میکنه
علاقهای بوده
علاقهای هست
روزایِ خوبی بوده و مطمئنا دیگه نمیتونه که باشه ...
بندِ دلمه اون حرفا، اون دوست دارما، عاشقتما....
بندِ دلمه این رابطه این آدمِ این بودنِ
نه
نمیذارم واسه دو روز خوب نبودن و دلخوریهایِ مسخره اون همه حرفا و روزایِ خوب نابود بشه، تموم بشه...
عشق همینه
رابطه همینه
این که یه روز میگیم و میخندیم و روزِ بعد دعوا میکنیم و دلگیریم ازهم
ته تهش اما
اون چیزی که ثابته، همیشگیه، موندنیه
"عشقـــه"
چاشنیِ قشنگِ زندگیِ هر آدمی....